مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
امشب به شبـسـتـان ولایـت قـمـر آمد خورشید جـمـالات خـدا جـلوه گر آمد طـوبـای تـمـنّـایِ رضـا را ثـمـر آمـد در بیـت رضا بـاز رضایِ دگـر آمـد میـلاد جـوادبـن جـوادبـن جـواد است این باب مراد است مراد است مراد است خیزید که امشب شب شادی و سرور است خیزیـد کـه میـلاد تجلی گه نـور است هر لحظه هزاران شب شوق و شب شور است از پا ننـشینیـد شب صبح ظهور است رخسـار خـداونـد، عـیـان آمده امشب یا بـاز، محمّد به جـهـان آمده امشب؟ این موهبت و لطـف خـداداد، مبارک بر آل مـحـمّـد شـب مـیـلاد، مـبـارک این عـید بُوَد بر همه اعـیـاد، مبارک مـیـلاد جـوادبـن رضـا بـاد، مـبـارک جود و کرم و لطف حق آغاز شد امشب قرآن به روی دست رضا باز شد امشب سـر تـا بـه قـدم آیـنـۀ حُـسـن خـدایـی کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی جـان هـمـگـان در قـدمش باد فـدایـی جـود آمـده بـر درگـه او بهـر گـدایـی در وسعـت ملـک ازلـی نـور بـبـیـنید ای چشم بد از ماه رخش دور! ببیـنـید ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش ای لیلۀ قدر این تـو و این طُرّۀ مویش ای خلـق خـدا روی بیـارید به سویش این باب کرم، باب دعا، باب مراد است والله جواد است جواد است جواد است ای چشم رضا محـو تـماشای جـمالت جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت خورشید بـرد سجده به ایوان جـلالت میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت بالیده رضا لحظه به لحظه به وجودت مشهورتر از کـلّ امامان شده جـودت داده است خداوند به فضل تو گـواهی در کودکیات سینـه پُـر از علـم الهی دادی خبر از ابـر و هوا و یم و ماهی مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی گویی که شراری شد و یکباره برافروخت در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت در سن طـفـولـیـتـت ای عـالِـم عــالَـم عـلـم ازل و عــلـم اَبــد بـود مُـجـسّــم زانـو زده در مـحـضـر تو زادۀ اکـثم نـه زادۀ اکــثــم کـه تـمـام عـلـمـا هـم تـا زنـگ ز آیـنـۀ دلهـا هـمـه شـویـد قـرآن به زبان تو سخن گـفـته و گوید من سائل لطف و کرمت بودم و هستم هرجا که روم در حرمت بودم و هستم یک قطرۀ کوچک ز یمت بوده و هستم موری سـر خاک قدمت بودم و هستم با آن که گـنـاهـان مرا خـوب بـدانـی آنـی ز دل خـویش نـرانـدی و نـرانی هرچنـد کـه دائم خجـلم از گـل رویت سوگند بـه رویت نروم از سـر کویت از جود شما ریـگ شدم درتـه جویت ای لطف و کرم عادت واحسان همه خویت تنها نه ز رأفت به روی دوست بخندی بر دشمن خـود هم در این خانه نبندی من شـاخـۀ خـاری به گـلـستان شمایم هـرجـا بـنـشیـنم بـه سـر خوان شمایم یک عـمـر نـمکگـیـر نمکدان شمایم از لطف شمـا نیـز ثـنـاخـوان شـمـایم ای چـشم تـو چشم کـرم و لطف الهی باشد که به میثم کنی از لطف نگاهی |